به فکر از عقده افلاک نتوان کرد سر بیرون


چرا در بیضه آرد مرغ زیرک بال و پر بیرون؟

چو ملک دلنشین نیستی ملکی نمی باشد


که از دلبستگی ز آنجا نمی آید خبر بیرون

ز فرش بوریا گردید خواب تلخ من شیرین


ز بندیخانه نی صاف می آید شکر بیرون